دوشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۵، ۰۷:۱۲ ب.ظ
رمان باز خوبی شدم!
اگر اهل قصه و داستان و رمان باشی باید حس و حال منو خوب درک کنی.
خیلی لذت داره که یه داستان خوبو و تقریبا طولانی رو شروع کنی و لحظه به لحظه که اونو میخونی توش غرق بشی جوری که انگار خودت نقش اول داستانی و همه رو به چشم خودت دیدی و کشیدی!
از اون بهتر اینه که تو نتونی حدس بزنی قراره چی پیش بیاد!
باز بهتر از اون اینه که داستان خیلی طولانی و باشه و تموم نشه به این راحتیا! (البته در صورتی که داستان دُرُس حسابی باشه)
من به شخصه وقتی از یه داستانی خوشم میاد و موقع خوندنش لذت میبرم،وقتی داستان داره تموم میشه دلم میگیره!
لحظه هایی هست که تو با اتفاقات توی داستان میخندی ...گریه میکنی...بزرگ میشی...قضاوت میکنی...دلتنگ میشی...دختر میشی ...پسر میشی...پدر میشی....مادر میشی...مجنون میشی...لیلی میشی.
وقتی که تک تک کاراکترای داستان رو میخونی و درک میکنی خودتو به جای اونا متصور میشی خیلی جذابه!
و من در همین لحظه اعتراف میکنم به این که من واقعا به رمان خوانی علاقه دارم و یه جورایی معتادش شدم!
و فکر نمیکنم هیچوقت دیگه کنارش بذارم...شاید حجم خوندنم توی سنین مختلف کم بشه ولی از بین نمیره قطعا!
اگر روزی به ارزوهام رسیدم و استاد دانشگاه شدم . برای خودم برو بیایی داشتم باز هم از خوندنش دست بر نخواهم برداشت !
ولی قطعا اون موقع داستان های منتخب من خیلی هدف دار تر از الان هستن.
به امید فرداهای پر از موفقیت و تاثیر گذار!
- ۹۵/۱۰/۱۳