تجربه بـــــــــــدی بود!
ای کاش قبل از اینکه کاری رو انجام بدیم به عواقبش فکر کنیم!
همدیگرو پسندیده بودن!
همه چیشون به هم میخورد و با هم مچ بودن!
خانواده ها خیلی خوب بودن و به هم میومدن!
همه چی اکی بود!
.
.
.
فقط یک اشتباه!
یک اشتباه از جانب هر دو طرف تونست همه چی رو به هم بریزه!
اینکه از نظر خودت یه چیزی مهم نباشه و به طرفت نگی،که از قضا برای اون طرف خیلی مهمه!
و اینکه حالاکه طرف فهمیده و بهش تاکید شده بین خودمون بمونه رفته به خانوادش گفته و ...
وقتی تصمیم میگیری ازدواج کنی یعنی میخوای مستقل بشی مستقل از خانواده و هر کسی که همیشه حمایتشو داشتی!
خودتی و همسرت و خدا.
باید همین اول کاری یاد بگیری و برای خودت دیکته کنی...
که دیگه مادر و پدر و خواهر و برادر نباید از هر آنچه که در زندگی من و همسرم اتفاق میفته رو بدونن....
حتی اگر مسئله مرگ و زندگی باشه....تو و همسرت به تنهایی باید حلش کنین.
این اشتباه دومی دیگه غیر قابل جبران بود!
اشتباه اولی بالاخره قابل جبران بود تا حدودی...طرف یه چیزی رو دیر گفته بود اما هیچ جواب مثبتی هنوز رد و بدل نشده بود.
اما اشتباه دومی این بود که اگر با وجود این مشکل جواب میخواست مثبت باشه دیگه امکانش نیست چون به غیر از دو طرف خانواده ها هم در جریان بودن دیگه و این یعنی پلای پشت سر خراب شده!
خدایا خودت دلاشونو اروم کن و بهشون خوشبختی عطا کن.
- ۹۵/۰۷/۱۷