احســــــــــــــــــاس دریایی

من دیگر در دنیایم به دنبال احساسی شبیه تو نمیگردم...چون شبیه تو هیچکس نیست!

احســــــــــــــــــاس دریایی

من دیگر در دنیایم به دنبال احساسی شبیه تو نمیگردم...چون شبیه تو هیچکس نیست!

احســــــــــــــــــاس دریایی

سلام زهـــــرا خانومِ گل گــــــــــلاب!
سلام به فرشته کوچولوی روزگار من!
وقتت بخیــــــر خانــــوم!
وااای چقدر شما خوبی!
چـــــقدر شما قشنگی!
چقــــــدر شما خانومی!
چقدر شما دوستداشتنی هستی!

پیام های کوتاه
سه شنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۱۸ ق.ظ

خدا رحم کرد!

افتادن فاطمه اسرا از روی تخت صحنه وحشتناکی بود که جیگرمو خون میکنه وقتی بهش فکر میکنم...

بچه توی اوج خوشی بود... داشت میخندید ... 

با یه سهل انگاری...یه لحظه غفلت...

شد اونچه نباید میشد!


وقتی می بینم انقدر صبوره و دردشو داره تحمل مکینه دلم خون میشه.

با کمر خورده روی زمین...قسمت راست بدنش از ناحیه کمر و پا ضرب دیده.

بدنش دچار کوفتگی شده و درد داره.

پریروز غروب بود که این اتفاق افتاد.ترسیده بود و رنگش شده بود گچ دیوار!

یه ده دقیقه یه ربع فقط جیغ میزد ولی اشک از چشمش نمیومد چون خیلی ترسیده بود.

بماند که تا شب چجوری گذشت.اما نزدیکای اذان صبح با گریه پا شد و گریش بند نمیومد چون درد داشت و از درد زیاد شیر نمیتونست بخوره.

با هزار بذبختی با دستمال گرم محل ضرب دیدگی رو گرم کردیم و بستیم و این کارو بارها و بارها تکرار کردیم...

بهتر که شد بهش استامینوفن دادیم...یکم باهاش بازی کردیم تا هواسش پرت شه...یه دو ساعتی بیدار بودیم تااینکه نماز خوندیم و خوابیدیم.

باز صبح دیروزم یکم اشک ریخت و دردکشید ولی با راهنمایی های نرگس خانم بردمش حمام اونجا رو با بخار اب داغ گرم نگه داشتم و بچه رو با روغن زیتون ماساژ دادم...تا یک ساعت این کارو ادامه دادم درد بدنش کم شد و توی بغلم در  حال ماساژ خوابید همونجوری خوابیده بردمش بیرون و جاشو عوض کردیم و لباس تنش کردیم و اونم از جاش تکون نخورد.یک ساعتی خوابید و بعد با خلق خوش و باخنده از خواب پا شد...اونجا بود که این ماساژ درمانی ایمان آوردم!

چند ساعت بعدشم این کارو انجام دادم ولی این بار توی اتاق زیر آ فتاب این کارو کردم...این بارم نیم ساعتی طول کشید و خیلی بهتر شد.دیگه گریه نمیکرد فقط میشست توی جاشو بازی میکرد و از جاش تکون نمیخورد چون میدونست هر تکونش کلی درد داره.

دیروز غروبم مصطفی زود از سر کار اومد بردیمش دکتر...بعد از اینکه دنده هاو ستون فقرات و در کل همه جای بدنش معاینه شد و سلامتیش تایید شد با خیال راحت برگشتیم خونه.

دکتر یه پماد و یه مسکن داد که روزی دو بار استفاده کنه.


دیشب خیلی بهتر بود و منم از خوبیش شاد بودم..به قدری که با وجود کم خوابی دو شب پی در پی تا این ساعت بیدارم و داستان مینویسم!


اینجاش اذیت کنندست که کسایی که خیلی ادعای دوس داشتن میکنن و میگن مراقبش هستیم باعث ضربه خوردنش میشن.

و عذابی که اون بچه میکشه همش از سر این دوست داشتن های مسخره و متعصبانست...

خدایا شکرت که دخترم سالمه!



  • احساس دریایی

نظرات  (۲)

  • رادیو عاشقی
  • موفق باشى دوست عزیز
    پاسخ:
    ممنون.
  • مصطفی فارسی
  • الحمدلله خدا رو شکر
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی